همیشه فکر میکردم قدرت نه گفتن اینه که وقتی کاری رو دوست نداری انجام بدی و بهت میگن انجام بده، بگی نه! انجام نمیدم و الکی اینجوری کار توی پاچهت نره.
اما جدیداً به این نتیجه رسیدم که این تعریف کامل نیست. بعضی وقتها بهت کارهایی رو میگن انجام بدی که هم برات منفعت داره، هم دوسشون داری انجام بدی؛ ولی مسئله اینه که داداش من تو آدمی! وقتت محدوده، همهی غلطها رو باهم نمیتونی انجام بدی…
این شد که متوجه شدم تعریفم از این قدرت غلطه، قدرت نه گفتن اینه که علاوه بر اینکه کارهایی رو که دوست نداری قبول نکنی راحت، کارهایی رو هم که دوست داری، به اندازهی توانت و طوری که منفعت خوبی رو ببری قبول کنی.
دیروز یه صحبتی میکردم با یکی از دوستان، میگفت خب مثلاً آدم میتونه ۱ کار انجام بده دیگه، حالا میخوای هم بیشترین نفع رو ببری، یه ایده اینه که ۳۰ تا کار اولی که پیشنهاد شد بهت کلا بگی نه. از بعد از اون اولین کاری که بهتر از بقیهی کارهای قبلی بود رو قبول کنی و اینجوری امید ریاضی منفعتت خوب میشه.
حرف جالبیه ولی آدمی که اینقد حریصه، میتونه واقعا خودشو کنترل کنه؟
اما هنوز با این حرفا ایدهای ندارم چجوری میشه توی خودم تعریف جدید نه گفتن بیارم…
یا اینکه این تعریف درسته؟ تعریف شما از نه گفتن چجوریه؟ قدرت نه گفتن رو دارید؟ ندارید؟
اصلا خوبه داشته باشیم قدرتشو؟ یا اینکه آدم با نه نگفتناش بزرگ میشه؟