بسم الله الرحمن الرحیم
خوب دی هم فرا رسید و ترم اول پیشدانشگاهی هم تموم شد و اولین دورهای که میتونستم برای کنکور درس بخونم تا شاید به امیدخدا بتونم رتبهی خوبی به دست بیارم هم گذشت… .
وقتی که به کنکور فک میکنم، میبینم که واقعا ازش میترسم… از اینکه نتونم توقع خودم رو از خودم برآورده کنم میترسم…
وقتی به گذشته فک میکنم اندکی به دلیل تنبلیهایی که کردم از خودم ناراحتم ولی اطمینان دارم که برنز شدنم منفعتی برام داشته که هنوز بهش نرسیدم (به منفعت مرحله ۳ ردی شدنم رسیدم فک میکنم …) درکل التماس دعا دارم برای خودم…
اما شروع دی ماه با یه بارونک توی یزد شروع شد حدود ۲۳:۴۵ شروع به باریدن کرد و ۲۴:۰۰ هم بارون قط شد :-\ نمیدونم این مدل چه مدل «سالی که نیکوست از بهارش پیداست» عه.
بارون اومدن قبل از شروع زمستون رو باید امیدوار بود که انشاءالله شاهد بارانکهایی توی یزد باشیم
یا قط شدن بارون راس ساعت ۲۴:۰۰ رو باید به خشک بودن زمستون، مثل بقیهی فصلهای یزد، دونست…
البته اصلا به من چه، مگه من هواشناسم؟ به من چه که فضولی میکنم اصلا؟
همیندیگه :-)، دیدم الکی بلاگ ساختم هیچی نمینویسم… یه چیز بنویسم 🙂
و نوشتم…